دلیر. برهم زنندۀ سپاه. که گاه حمله سپاه را در هم شکند و بگریزاند: شه سپه شکن جنگجو ز پیش ملک میان بیشۀ گشن اندرون خزید چو مار. فرخی. علی است روز مصاف و نبرد و کوشش و لیک سر سپه شکنان بوعلی شجاع الدین. سوزنی. چون شیر بخود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش. نظامی
دلیر. برهم زنندۀ سپاه. که گاه ِ حمله سپاه را در هم شکند و بگریزاند: شه سپه شکن جنگجو ز پیش ملک میان بیشۀ گشن اندرون خزید چو مار. فرخی. علی است روز مصاف و نبرد و کوشش و لیک سر سپه شکنان بوعلی شجاع الدین. سوزنی. چون شیر بخود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش. نظامی
معلق شدن. وارون شدن. برگشتن ظرفی که آب یا غذا در آنست. واژگون گشتن. به پهلو افتادن چیزی. چنانکه گویند: کاسۀ آش چپه شد. دیگ چپه شد. اتومبیل چپه شد و غیره
معلق شدن. وارون شدن. برگشتن ظرفی که آب یا غذا در آنست. واژگون گشتن. به پهلو افتادن چیزی. چنانکه گویند: کاسۀ آش چپه شد. دیگ چپه شد. اتومبیل چپه شد و غیره
مخفف سنگ اشکن که نام غله ای باشد. (از برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) ، نوعی ازخرما. (آنندراج). نام قسمی از خرما که عرب آنرا قسب گویند. (بحر الجواهر) ، نام آلتی است که برای خرد کردن سنگ بکار برند. (یادداشت مؤلف)
مخفف سنگ اشکن که نام غله ای باشد. (از برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) ، نوعی ازخرما. (آنندراج). نام قسمی از خرما که عرب آنرا قَسب گویند. (بحر الجواهر) ، نام آلتی است که برای خرد کردن سنگ بکار برند. (یادداشت مؤلف)
ستوه شدن. بستوه آمدن. به تنگ آمدن. زله شدن: غراب بین که نای زن شده ست و من سته شدم از استماع نای او. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 72). ز گرشاسب لرزد همه مرز و بوم سته شد ز گرزش همه هند و روم. اسدی. چنین تا کشنده سته شد ز رنج ببد کاخها تنگ از آکنده گنج. اسدی
ستوه شدن. بستوه آمدن. به تنگ آمدن. زله شدن: غراب بین که نای زن شده ست و من سته شدم از استماع نای او. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 72). ز گرشاسب لرزد همه مرز و بوم سته شد ز گرزش همه هند و روم. اسدی. چنین تا کشنده سته شد ز رنج ببد کاخها تنگ از آکنده گنج. اسدی